30 سالگی من



سلام. 

امروز رفتیم خواستگاری

:D :D :D

 بعد از اون خواستگار بی ادبه (فکر کنم براتون نگفتم بعدا میگم ، بهش فکر میکنم اعصابم خرد میشه) ، دیگه قسم خوردم نرم واسه جلسه خواستگاری و کسی را قبول نکنم.

اما دوباره هفته پیش یکی از فامیلامون کسی را معرفی کرد و هی تعریف کرده بود واسه مامانم و خلاصه مامان منم که مستعد ، اومد پیله کرد به من. که مریم زهرا خانم میگه پسر خوبیههه.

مریم حالا یکبار بیا بینش . حالا کی خواست تو را شوهر بده ؟ حالا سریع که بهشون به نمیدیدم و هزار تا حرف و حدیث .بعدم خودش جمعه یعنی امروز را قرار گذاشته بود.

منم 1000 تا کار داشتم از دیشب فقط نذر و نیاز میکردم و دعا می خوندم که خدایا خودت یک کاری کن خودشون زنگ بزنن بگن کاری برامون پیش اومده یکبار دیگه بریم.

اما متاسفانه امروز ساعت 9 زنگ زدن و قرار گذاشتن واسه ساعت 11 ، فلان هتل.

اصلاااااا حالشا نداشتم اما دیگه مجبور شدم برم.

پسر بدی نیود. اسمش مجید بود.

آروم بود.

خودش میگفت همه جا آرومم ولی تو جمع های صمیمی بهترم.

وقتی رفتیم با مامانم ، دم هتل با مامانشون ایستاده بودن. مامانشون مهبرون به نظر میرسید. یک خانم مسن و تر و تمیز. 

خودش هم کنار مامانش ود. یک پسر قد بلند ، با کت و شلوار فیلی با خط های سورمه ای و یک بلوز سورمه ای.

اولش که رفتیم روم نشد نگاهش کنم. اصلا نمی تونستم. فقط به مامانشون سلام کردم. به خودشونم یک سلامی تنددددد. 

پسر خوبی بود

ولی قصد ادامه تحصیل نداشت

لیسانس گرفته بود و رفته بود واسه ارشد اما وسط ارشد ول کرده بود درسش را.

به نظرم پسر خوبیه اما من درس خودندن خیلییییی برام مهمه. دلم می خواهد طرف مقابلم هم دنبال درس خوندن و آکادمیکی باشه.

نمیدونم.

پسر مومنی هم بود. اعتقادات مذهبی داشت و خدا را قبول داشت. 

فکر کنم از این پسر مثبت ها بود. :D :D :D :D

 خوبه بچه مثبت اما کاش دنبال درس خوندن هم بوددددددد

کاش یکی پیدا میشد مثل این آقا مجید اما دنبال درس خوندن .بعد باهم مینشستیم درس میخوندیم. از شب تا صبح درس میخوندیم

خدایا نمیشه؟؟؟؟

خدایااا میشه یک کاری بکنی ، که بشه؟؟؟

میشه یک کاری بکنی همسر من ، پایه درس خوندن من باشه؟؟؟

آقااااا. خوب من این تیپی می خواهم باشه همسرم. 



دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد



بخشی از شعر وحشی بافقی


سلام.

امروز حال و هوام توش غمه. دلم گرفته.

خسته شدم از این همه تلاش. خسته شد از این همه کار کردن و به نتیجه نرسیدن.

من الان 10 ساله که دارم کار میکنم. 10 ساله که دارم تلاش میکنم.

کاش تمام میشد. کاش از توی این دوران میپریدم و میرفتم. 

کاش مثل کامپیوتر بعد از چند بار تلاش میشد دکمه اسکیپ را زد و دیگه ازش پرید. اصلا به بهش فکر نکرد.

خدایا من به امید تو این همه کار میکنماااا

اگه امید تو نبود ، اگر خوش بینی و چشم امید به تو نبود ول میکردم این همه تلاش را.



سلام.

امروز دو  بار اومدم اینجا.

بی قرارم. دلم آروم نمیگیره. نمیدونم چیمه؟

قهوه ام را که خوردم ، پفک هم که خوردم ، پای لپ تاپم هم که نشستم و دارم واسه خودم کد میزنم.

پس چمه؟؟

وا!!!

انگار دلم برای یکی تنگ شده.

انگار دلم هوای یک نفر را کرده.

نمیدونم کی. ولی خیلی دلم براش تنگه. :) 

نفسم برای یک نفر گرفته ، یک نفر که نمیدونم کیه.

ماهی فکر کنم یک نفر اومده تو زندگیش. به منم گفت اجازه بده یکی بیاد تو زندگیت تا حال و هوات عوض بشه. 

گفت حس قشنگیه.

میدونم حس قشنگیه. میدونم خیلی خوبه آدم یکی را دوست داشته باشه.

اما واقعا نمی تونم. 

قدرت ریسکش را ندارم.

ترجیح میدم تنها باشم تا یک نفر اشتباهی بیاد و بره.

الان آهنگ که گوش میدم تنها مخاطب هاش برام ،مامانم ، بابام ، و خدا میشن :D :D :D

آهنگه عشقی عشقیه هاااا. اما من کسی را ندارم که با اون آهنگ یادش بیوفتم. :D :D :D

اینم یک مدل زندگیه.

خدا بخیر کنه.

الان کدم را گذاشتم اجرا .کار سنگین دیگه ای رو سیستمم نباید بکنم والا رم کم میاره. مجبورم اینجا هی بنویسم تا اجرای کدم تمام بشه و نتایجش را ببینم.


نمی دونم این حس علاقه و نیاز به محبت کردن و محبت دیدن چی بود خدا گذاشت تو دل ما !!

میدونید عاشق شدن جرات می خواهد . جراتش را ندارم. یعنی حالشم ندارم. :D :D :D

 ولی دوست دارم :D :D : D:

من از اون بنده وزه هام

هم خرما را می خواهم و هم خدا را


الان دارم آهنگ یکی روزی میاد از احسان خواجه امیری را گوش میدم.

مخاطب خاصی ندارم بهش فکر کنم با این آهنگا

ولی متن آهنگه خیلی سنگینه. واقعا گریه ام میگیره.



یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه

که یادت نیاد تولدِ من چندِ پاییزه

هر کدوم از ما کنارِ یکی خوشبخته

چیزی که 

امروز باورش واسه هر دومون سخته

یه روزی میاد سالی یه بار هم یادِ هم نیایم

از گذشتمون جز فراموشی هیچ چیزی نخوایم

از تو فکرِ ما خاطراتمون میتونه رَد شه

بدونِ اینکه حتی یه لحظه حالمون بد شه

♫♫♫♫♫♫

فکر نکردن به خاطراتمونو بلد میشیم

میبینیم همو از کنارِ هم ساده رَد میشیم

انگار نه انگار به من میگفتی بی تو نابودم

انگار نه انگار یه روزِگاری عاشقت بودم

میبینیم همو اون هم یه جا که غرقِ احساسی

با هرکی باشیم نباید بگیم همو میشناسیم

برایِ اینکه حتی یه لحظه سمتِ هم نیایم

میری و میرم بی خدافظی بدونِ سلام



آهنگ قشنگیه. دو نفر هم را دوست دارن و بعد چند وقت دیگه حتی نباید به روی هم بیارن که دوستش دارن.

من تو بچگی یکی از پسرای فامیلمون را دوست داشتم. اونم من را دوست داشت.

همه جا باهم بودیم. مهمونی نبود بریم و من و اون کنار هم نباشیم.

اسمش امین بود.

خیلی دوستش داشتم.

شاید این آهنگ به من و امین بخوره.

آخه الان دیگه دوستش ندارم 

الان میبینمش . با هم سلام و علیک میکنیم ولی هیچ حسی بهش ندارم.

یعنی دوستش دارما. اما مثل برادر. براش آرزوی خوشبختی میکنم.

وقتی آدم بزرگ میشه ، معیار ها و هدف های زندگیش عوض میشه.

الان هدف های زندگی من و امین کاملا متفاوته. اصلا راهمون یکسان نیست.

ولی تو بچگی ، همه حرف و حدیثمون یکی بود.

چقدر خوش میگذشت . من از دو سه سالگی یادمه که هم بازی امین بودم تا 18 سالگی.

خونه هامون نزدیک هم بود.

همیشه یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ما.

وای چقدر خوب بوددددد

چقدر باهم دعوا کردیم . چقدر خندیدیم.

با خانواده هامون میرفتیم پارک. چقدر این امین سر به سر من میگذاشت.

چقدر خوب بود بچگی.

اما از یک سنی انتخاب هامون فرق کرد.

من روز به روز از درس خوندن خوشم اومد و اون از مقام و پول

من نماز خوندن و خدا را قبول دارم ولی اون اعتقادی به این چیزا نداره.

من وابسطه خانواده و به خاطر مامانم حتی یک مسافرت تنها هم نمیرم و اون چندین ساله داره مجردی زندگی میکنه.

اصلا دو تا دنیای متفاوت متفاوت


چقدر زود گشت




سلام. 

خوبید؟

امروز می خواهم یکم درد و دل کنم. شایدم درد دل نیستا . از یک حس می خواهم بگم. البته از این حس ها که واسه ما دخترا زیاد هست . :)))))))))))))

من الان 33 سالمه هااا. اما هنوزم بعضی وقتها یکهویی از یکی خوشم میاد. اما خوبیش اینه تو دلم نگهش میدارم و به کسی هم نمیگم. 

من کلا هر سال یکبار از یکی خوشم میاد ، دو سه ماه بهش فکر میکنم و بعد دو سه ماه هم میفهمم یکی تو زندگیشه و بنده خدا اصلا به من فکر نمیکرده :))))))))))))))))))

بعد یک دو هفته طول میکشه تا فراموشش کنم و دوباره برگرد به شرایط عادی.

دو سال پیش از یکی از همکارام خوشم میومد. دقیقا همون مدلی بود که من می خواستم . مودب ، مومن ، باهوش و دنبال درس و کار

وای که چقدر خوب بود. همین تو دل دوست داشتن یک نفر هم حس خوبیه. 

من حتی یکبار هم نه به کسی گفتم و نه بروش اوردم.

ولی واقعا دوسش داشتم. خیلی مهربون بود . خیلی مودب بود. مومن بود. باهوش . بچه مثبت بود کلاااااا :)

بعد چند وقت فهمیدم یک نفر تو زندگیشه. خیلی براش خوشحال شدم. هم خودش و هم اون کسی که تو زندگیشه. 

خیلی سختم بود که دیگه وقتی میبینمش تو دلم بهش فکر نکنم. 

اما دیگه یواش یواش یاد گرفتم :)

کلا من تا حالا فقط عشق تو دلی داشتم :))))))))))))))))))))))

یعنی تو دلم یکی را دوست دارم و بعد چند وقتم به یک دلیلی میفهمم دیگه نباید دوستش داشته باشم و تمامممم :)

بگذارید بشمارم چند تا شدن عشق این مدلی هام

5 تا

تا حالا از 18 تا الان 5تا عشق تو دلکی داشتم

خوبیش اینه کسی نمیدونه ، خوده طرفم نمیدونه ، بعد من می تونم واسه خودم هم انکارش کنم .  :D :D :D :D

بعد چند وقت هی به خودم میگم نه بابا تو که دوسش نداشتی همین طوری ازش خوشت میومد.بابا بیکاری!! راحتی و تنها داره بهت خوش میگذره ، چه کاریهههه. خودتا بندازی تو دردسر.



خلاصه بعد پارسال تاحالا یعنی از 96 تا حالا دوباره از یکی خوشم اومده ، اینم دوباره بین خودم و خودمه.

فقط خودم میدونه و خودم  :D :D :D :D

 میدونید یک جورایی از ازدواج میترسم ، فقط دلم می خواهد یکی را دوست داشته باشم. یکی که دوست داشتنش دردسر هم نداشته باشه. هر موقع کار دارم و سرم شلوغه ، بهش فکر نکنم و دنبال زندگیم باشم و هر وقت دلم واسه یک عشق تنگ شد ، بشینم رو صندلیم و یک آهنگ قشنگم بگذارم و همین طور که 2048 بازی میکنم و قهوه و شیر میخورم بهش فکر کنم. :D :D :D :D

تو ذهنم تصور کنم اونم پیشمه.

میدونید من یک فانتزی واسه زندگیم دارم. دوستام مسخرم میکنن اما خوب دوست دارم اینجوری دیگه. چکار کنمممم؟؟؟

من دوست دارم خودم و همسر محقق باشیم . جفتمون کار علمی انجام بدیم.

شب تا صبح بشینیم تو اتاقمون کار کنیم.

همش روی پروژه هامون کار کنیم. 

جفتمون تو اتاق کارمون باشیم. کتاب و مقاله کف اتاق باشه و سه چهار تا سیستم رو میز. 

سیستم ها با هم دارن رو دیتا پردازش میکنن. 

جفتمون روی مباحث  دیتا ساینس کار میکنیم.

بعد هی همسرم میگه مریم برو ببین اجرای برنامه تمام شد. تو این صحنه حفتمون نشستیم رو زمین و سر گرم مقاله ها  و خوندن و نوشتن هستیم :D :D :D :D

من بلند میشم از روی زمین یک سری به سیستما میزنم و بعد میپرسم قهوه میخوری؟؟

بعد بگه : اگه بیاری ممنون میشم.

منم بگم چشم استاد :D :D :D :D (الکی میگم استاداااا ، والا من خیلی بیشتر بلدم . الگی برای اینکه دلش خوش بشه :D :D :D :D)

بعد میرم دو تا لیوان بزرگگگگگ لاته با عسل درست میکنم و میارم. رو جفتشم قلب درست میکنم.

بعد میارم لاته را میدم بهش. 

بعد استاد  حواسش به مقالشه ، اصلا قلب را رو لاته نمیبینه.

منم میگم حج آقا قلبا دیدین؟؟؟؟

بعد تازه متوجه قلب میشه و میگه : اوه اوه حرفه ای شدی هااااا

منم بگم بلهههههه ، کلی تمرین کردم برا آقامون قلب درست کنم. 

بعد دوباره بشینیم سر مقاله هامونننن

آقا همیشه هم در حال مقاله دادن باید باشیممم :)))))))))))))))))))))))))

یعنی ما باید سالی دو سه تا ISI  دیگه حداقل بدیم.

:)))))))))))))))))

 خلاصه این فانتزی ذهنه منه

از هر کی هم خوشم میاد طرف را تو این صحنه جا گذاری میکنم ببینم بهش میاد ؟؟ اصلا این شرایط تو خونش هست؟؟؟

کلا اولین معیار من برای علاقه همینه :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

هر کی هم سنتی میاد خواستگاری میبینم شرایطش به این تصویر ذهنی میخوره یا نه؟؟؟


:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))


من دوباره زیاد حرف زدم برم سر بقیه کارام ، از دیشب تا حالا هیچ کاری نکردم ، مهمون داشتیم . دختر خالم اومده پیشمون :D :D :D  تا  ساعت 3 صبح داشتم با اون حرف میزدم بعدم 9.5 بیدار شدیم و به قول ماهی ولن ولا بودیم تا الان.

الانم ماهی رفته پایین با مامانم ناهار بپزن ، منم موندم یعنی بشینم سر کارام. یعنییییی


آقا خیلی خوشحالم میام اینجا حرفای دلما میزنم. آخه این حرفا را به هیچ کس نمی تونم بگم :D :D :D :D




سلام

امروز عصر داشتم به این فکر میکردم. دنیا با این همه جمعیت ، ایران با همه آدم ، چرا همه احساس تنهایی میکنن؟

این همه خانواده، این همه دوست ، این همه همکار ، این همه همسایه 

ولی باز آدم احساس تنهایی میکنه. 

تنهایی بد نیست من بهش عادت کردم.

همین وبلاگ را از سر تنهایی بازش کردم. دلم می خواهد با یکی حرف بزنم. 

:D :D :D :D

من کلا آدم برونگرایی هستم ولی خیلی وقته دارم یواش یواش دورن گرا بودن را تمرین میکنم.

بدم نیست. :D :D :D

 قبلا تفریح فقط با بقیه بود الان تو خونه واسه خودم سه تار میزنم ، به پرنده هام میرسم ، به گلام میرسم .

یک زندگی پیرنه :D :D :D :D

فقط متاسفانه نوه ندارم. 

راستی کاش نوه داشتم . چه خوب بوداااا

الان عصر میبردمشون پارک

اما نه!!!

حالشا دارم 

دو تا پروژه دارم که اونا دستم مونده

حالش هم ندارم تمامش کنم.

راستی امروز یکی از بچه فنچام تو لونه گیر کرده بود

الهییی بمیرمممم. قلبش تند تند میزد. اومدم درش بیارم. اون یکی بچه فنچه بد جنس بازی درآورد، می خواست بیاد بیرون.

منم قفسشونا اوردم تو اتاقم که اگرم اومد بیرون نتونه بپره بیرون.

اون یکی را اوردم بیرون ، بنده خدا جون نداشت ت بخوره

الهیییی بمیرمممم. 

غذا و اب نخورده بود . نمیدونم کی گیر افتاده بود؟ 

وقتی اون یکی را در آرودم ، اون بچه سرتقه پرید بیروننن

ناقلایه

رفت رو میز تحریرم نشست.

بهش میگم پسر خوب بیا خوشکلم ببرمت تو قفس . اصلا انکار نه انکار من باهاش حرف میزنم. روشو میکنه اونور.

عجباااا

احترام به بزرگتر یادش ندادن

نمیگه من بزرگترم ، حداقل روشو نکنه اونور.

منم دیدم این سرتق حرف آدمیزاد حالش نیست. اومدم بگیرمش پرید تو کمد لباسام (درش باز بود :D :D :D :D)

 منم با یک حرکت جکی جانی ، پریدما و گرفتمششششش

فداشششش بشمممممممممم

اندازه یک بند انگشت بود ، سرتقققققققققققققق

گذاشتمش تو قفسش.

الان رفتم سرشون. اون گوگولیه که گیر کرده بود و جون نداشت ، جون گرفته بود. 

واقعا پرنده ها خیلی خوبن.من عاشق حیواناتمممممممم

یعنی اونا هم عاشق من هستن؟؟ :D :D :D :D


سلام.

بعضی وقتها فکر میکنم باید چکار کرد بعضی وقتها ادم تو دو راهی گیر میکنه؟

باید خودت را انتخاب کنی یا بقیه؟

اگر خودم را انتخاب کنم تا اخر عمر از خودم گله مندم و ناراحت که خودخواهی کردی و اگر بقیه را اتخاب کنم ، نمی دونم تا کی باید عواقب و حرص تصمیمات اونا را بخورم.

دلم می خواهد کسی بود که می تونستم مامانم را بدون نگرانی بهش بسپارم و برم جایی که تا اخر عمر کسی نباشه. 

فقط خودم و خودم

بین یک عالمه غریبه که لازم نیست حرص ناراحتی و مشکلات و انتخاباتشون را بخوری.

خیلی وقتها خسته میشم. 

خیلی وقتها میبرم.

بعضی وقتها حس میکنم چقدر تنهایی بده و بعضی وقتها تنهایی را دوست دارم.

خدایا کمک کن. دوست دارم


سلام

اسم من مریم است. اردیبهشت امسال 34 سالم شد.

من مهندس کامپیوترم و کارم برنامه نویسیه. حدودا 10 ساله دارم کار میکنم.

فوق لیسانس کامیپوتر ، عاشق درس خوندن (البته 3-4 ساله عاشقش شدم :D )

  واسه سرگرمی تصمیم گرفتم این وبلاگ را درست کنم.

و بعضی روزها بیام حرف دلم را بنویسم.

امیدوارم 100000000 تا دوست مجازی خوب اینجا پیدا کنم.



امروز سخنرانی های آقای شجاعی را گوش میکردم.

چقدر قشنگ حرف میزنه. 

امروز یادم اومد که چقدر خوشبختم و چقدر نعمت دارم و حواسم نیست.

من کلا سعی میکنم به خدا خوش بین باشم و مشکلاتم را گردن خدا نندازم.ازش کمک بخواهم ولی سر خدا نگذارم.

امروز تصمیم گرفتم برای آرزوهایی که هنوز بهشون نرسیدم هم ناراحت نباشم.

من تمام تلاشم را میکنم. 

میدونم خدا حواسش بهم هست. میدونم خدا باورم داره. میدونم خدا نگاهم میکنه.

خدایا اگه تو بخواهی صبر میکنم ولی کمکم کن. کمکم کن اشتباه نکنم.

خدایا تو تنها کس منی.

وقتی تو را دارم کس دیگه را نیاز ندارم.

 


سلام خدای مهربونم

سلام همدمم. خوبی؟؟؟

منم خوبم

خدای مهربونم وقتی بهت فکر میکنم ، میبینم چقدر هوام را داری و داشتی ، آروم میشم. دیگه نمی ترسم.

امروز رفتم و به مدیر شرکت گفتم نمی تونم تمام وقت باهاتون کار کنم.گفتم به صورت پروژه ای . اونم ریموت.

اولش پیش خودم گفتم ، نکنه قبول نکنه ؟؟

بعد گفتم من اون کاری که فکر میکنم درسته را انجام میدم، دیگه بقیش با خداست.

خدایا من همه زندگیم را سپردم به شماهاااا!!!

قربونت برم ، خودت حواست باشه خراب کاری نکنماااا

مواظبم باش خدا جونم.

مواظبم باش مهربونم.

خدایا من برای به تو رسیدن به تو نیاز دارم

خدایا من ، آرامش روز و شب من 

میدونم تو باورم داری

میدونم دوستم داری

خدا جونممممممم

عشق من

دوستتتتتت دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها